جهان وارونه

شاید اگر .....

جهان وارونه

شاید اگر .....

کودتا باش ،خودت را در خودت جا نگذار ، عاشقانه های خودت را با تا ماه ببر و کنار خودت قدم بزن ،گریه هایش را پاک کن ،زانو های زخمی و خاکی اش را مداوا کن ،خنده هایش را قاب کن و هر بار با شیطنت دلتنگ خودت باش ،بیهوا عاشق خواسته های بیهوایت باش ،گاهی هیچ کس دلش برای تو تنگ نمیشود اگر این خودت را فراموش کنی ،دیوانه ،عاشقانه های خودت را قاب کن و جهان در جو مدار خود بیرحمانه میچرخد ،تو و تو یک روز در تصویر یک قاب فقط میمانی

پروانه ها در پیله نمیفهمند دنیارا

پنجشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۱۳ ق.ظ
ﭘﺮﻭﺍﻧـﻪ ﻫـﺎ ﺩﺭ ﭘﻴـﻠﻪ ﺩﻧﻴـﺎﺭﺍ ﻧـﻤﯽ ﻓﻬﻤﻨﺪ ﺗـﻘـﻮﻳـﻢ ﻫـﺎ ﺭﻭﺯ  ﻣﺒـﺎ ﺩﺍﺭﺍ ﻧـﻤﯽ ﻓﻬﻤﻨﺪ ﺩﺭﻳﺎ ﺑـﺮﺍﯼ  ﻣـﺮﺩﻡ  ﺻﺤﺮﺍ ﻧﺸﻴـﻦ ﺩﺭﻳـﺎﺳﺖ ﺳﺎﺣـﻞ ﻧﺸﻴﻨـﺎﻥ ﻗـﺪﺭ ﺩﺭﻳـﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﻨﺪ ﻣﺜﻞ ﻫﻤـﻪ ﻣـﺎ ﻫـﻢ ﺧﻴـﺎﻝ ﺯﻧﺪﮔـﯽ ﺩﺍﺭﻳـﻢ ﺍﻣـﺎ ﻧـﻤﯽ ﺩﺍﻧـﻢ ﭼـﺮﺍ ﻣـﺎ ﺭﺍ ﻧـﻤﯽ ﻓـﻬﻤﻨﺪ ﻫـﺮ ﺭﻭﺯ ﺳـﻴﺒـﯽ ﺩﺭ ﻣﺴﻴـﺮ ﺁﺏ  ﻣﯽ ﺁﻳـﺪ ﺩﻳﮕـﺮ ﻧﻴـﺎ ﺍﻳﻦ ﺷـﻬﺮ ﻣﻌـﻨﺎ ﺭﺍ  ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﻨﺪ   ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ  ﻣﺎﻧـﻨﺪ ﺍﻫـﻞ ﻛﻮﻓـﻪ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺍﻧـﺪﺍﺯﮤ ﻳـﻚ ﭼـﺎﻩ ﻣـﻮﻻ‌  ﺭﺍ ﻧـﻤﯽ ﻓـﻬﻤﻨﺪ   ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﭘﻴـﺶ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺭﻣـﺎﻥ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺍﻳﻦ ﻗﻮﻡ ﺩﺭﺩ ﺍﻳﻨﺠﺎﺳﺖ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﻨﺪ ﻓﺮﺳﻨﮓ ﻫﺎ ﺍﺯ ﻗﻴـﻞ ﻭﻗـﺎﻝ ﻋﺎﺷـﻘﯽ ﺩﻭﺭﻧﺪ ﻫﻨـﺪ ﻭ ﺳﻤـﺮﻗﻨـﺪ ﻭ ﺑـﺨﺎﺭﺍ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﻨﺪ ﭼﺎﻗـﻮ ﺑﻪ ﺩﺳـﺖ ﻣـﺮﺩﻡ  ﻫﺸﻴـﺎﺭ ﺍﻓـﺘﺎﺩﻩ ﺩﻳـﺪﺍﺭ ﻳﻮﺳـﻒ ﺑـﺎ ﺯﻟﻴﺨـﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﻨﺪ ﺍﺯ ﺭﻭﺯ  ﺍﻭﻝ ﺑـﺎ ﺗـﻮ ﺩﺭ ﭘـﺮﻭﺍﺯ ﺩﺍﻧـﺴﺘـﻢ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻫﺎ ﺩﺭ ﭘﯿﻠﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﻨﺪ   ﻓﺮﺍﻣﺮﺯ ﻋﺮﺏ ﻋﺎﻣﺮﯼ
  • دختر خرداد

این روزها چقدر هوای تو میکنم :)

پنجشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۵۳ ق.ظ
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﻫﻮﺍﯼ ﺗﻮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺣﺘﯽ ﻏﺮﻭﺏ، ﮔﺮﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﮔﺎﻫﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺍﻡ ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﻢ ﻭ ﭼﺸﻤﯽ ﻣﯿﺎﻥ ﮐﻮﭼﻪ، ﺭﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺧﯿﺮﻩ ﺑﻪ ﮐﻮﭼﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ، ﯾﺎﺩ ﻣﻬﺮ ﻭ ﻭﻓﺎﯼ ﺗﻮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺧﻮﺩ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭘﺴﺖ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺗﻮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻧﺎﻣﻪ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﻢ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻫﻮﺍﯼ ﺗﻮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻓﺮﺍﻣﺮﺯ ﻋﺮﺏ ﻋﺎﻣﺮﯼ
  • دختر خرداد

فقط خواستم بگم زنده م :))))

سه شنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۲۳ ب.ظ
داشتم میگشتم دنبال یه شعر قشنگ که اینجا بنویسم ولی نمیدونم الان چرا هیچ شعر قشنگی که به دلم بشینه پیدا نکردم :( و فقط الان سرم و از زیر آب بیرون آوردم فقط اعلام حضور کنم ،و واقعا بخاطر بی مصرفی این وبلاگ از خوانندگان عزیز دلم از بابت عذرخواهی میکنم ،ولی یه چیزی رو توی یع وب خوندم نوشته بود شبیه قهقه ی یه آدم لال وسط نمایش یع آدم کور حس میکنم الان زندگی منم اینجوریه :))) ولی دارم سخت تلاش میکنم که روی پاهام سخت و محکم بمونم
  • دختر خرداد

سردار ایران

شنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۸، ۰۸:۰۲ ب.ظ
ژنرال ایران جژء پر افتخار تاریخ کودتایی هستی که فرصت انتقام خون های ریخته شده و اضطراب قلبهای مادران بود ،با نهایت ادای احترام جژء بزرگ افتخار تاریخ ایران و هراس جهان از ارتش های یکنفره خواهی ماند ،از صمیم قلب بخاطر نداشونت متاسفم ،خبر نبودنت وحشتناک باور نکردنی بود ،"انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت "
  • دختر خرداد

:'(

سه شنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۱۵ ق.ظ
شاهزاده کوچولو پرسید ؛غم انگیز تر از اینکه بیای و کسی خوش حال نشه چیه ؟! روباه گفت :بری و کسی مووجا نشه ':)
  • دختر خرداد

یلدا اینقدر دلبری نکن

شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۲۲ ب.ظ
یلدا بس کن اینقدر دلبری نکن ،پای فال حافظ بنشین و برای حال آرام تمام دلها نیت کن ،شاید این فال بی حادثه ممکن افتد #یلداتون مبارک
  • دختر خرداد

*تو رفتی و آسمان به حرف آمد #عاشقانه ها

شنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۸، ۱۰:۵۳ ب.ظ
تو رفتی و آسمان به حرف آمد / نبودی و چقدر برف آمد
  • دختر خرداد

انگار یه شهر خالیه

پنجشنبه, ۷ آذر ۱۳۹۸، ۱۰:۳۵ ق.ظ
یه تعداد از آدما رو حتما همه توی زندگی هاتون داشتید از همون آدمایی که وقتی هستن همونجوری که با خودتون وقتایی که تنها هستید با اونا هم میتونید حرف بزنید ،یا بدون نگرانی میتونید کنارشون دیوونه باشید ،میتونید همه ی اون چیزی رو که فکر میکردید فقط توی آییینه با خودتون میتونید بگید رو هم با اونا در میون بزارید ، و این آدما اگه قرار باشه ما بین چندین نفر برای مسافرت و یا نه حتی رفتن به یه جای دور و سخت قطعا همین آدما هستن که میتونیم و دلمون انتخابشون میکنه چون دلمون کنارشون آرومه ،از همون آدمایی که فکر کن جنگ جهانی شده و همه شهر نابود شده و توی با یه جهان نا امیدی میتونی روی بام شهر کنار اون بشینی و اون برات یه امید بزرگه ،و اگه جایی برن انگار اون شهر خالیه و دلت بشدت آشوب انگار یه چیزی رو گم کردی ،و الان یاسمن قشنگم بشدت نگرانتم ،کاش سریعتر بیای و ستاره ی وبلاگت روشن بشه و بیام کلی سرت غر بزنم که چرا نبودی نگرانت بودم ، و اینکه انگار بیان خالیه دلم براتتتتتتت تنگ میشه خیلی خیلی ولی امیدوارم این نبودنت بخاطر این باشه که سرگرم باشی با خوشحالی هات و نه چیز دیگه ای
  • دختر خرداد

به حباب نگران لب یک رود قسم

سه شنبه, ۵ آذر ۱۳۹۸، ۰۷:۳۳ ب.ظ
ما آدمهای بی سلاح همیشه برای تحمل رنجها در مقابل با نا امیدی هایی که مقابل چشمامون دیوار میشه ،سعی میکنیم به هر نحوی خودمون رو آروم کنیم درست شبیه همون شعری که میگه :نه تو میمانی و نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی /به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت "غصه هم خواهد رفت "،اما حقیقت اینه نمیره انگار خیال رفتن نداره و خیلی وقتا هم دلمون نمیخواد بره ،چون یه چیزایی فقط یه خیال نیست که بره ،توی یه قسمت از یه کتاب یه حرف جالبی رو زده :بدون غم چطور میشود معنای لذت را فهمید ؟این جمله بحثی قدیمی درباره ی تفکر رنج بود ،اما به نظرم آنقدر مسخره می آمد که شاید روحیه ی آدمهای صد سال قبل را نشان می داد ،به هر حال حتم دارم "کلم بروکلی هیچ تاثیری روی مزه ی شکلات نمی گذارد " .ما آدمها بقدری در مقابل با "افتادنها"مظلوم و بی دفاع هستیم و کوچولو که به هر دری می زنیم که خیلی از اتفاقهایی که قرار بیفته توی سرنوشت ما رو تغییر بدیم ،اما ما فقط میتونیم درست شبیه کسی کسی که شلعه های شعله های آتیش داره شبیه یه هیولا تموم دار و ندارش رو ازش میگیره و بقدری وحشیانه زبانه میکشه که فقط میتونه بشینه روبهروی اون از دور و زانوهاش رو بغل کنه و آروم اشکهایی که روی صورتش درست شبیه همون آتیش که نمیشه جلوش رو گرفت رو پاک کنه ،درست شبیه من لحظه ای که خواهر با بیماری سرطان پیشرفته روی تخت بیمارستان داشت برای همیشه چشماش رو می بست و من فقط میتونستم بخدا التماس کنم برش گردون ،خواهر من و به من برگردون ،و دیدن اشکی که آروم از گوشه ی صورتش پایین اومد که نمیدونم بخاطر چی بود ،اشکهای ما آدمها واکنشی که در مقابل لحظاتی داریم که فقط میتونیم نگاه کنیم و مثل یه بچه ی چند ماهه کاری از دست مون ساخته نیست ،،نمیدونم شاید اونم به این فکر میکرد ،نه شاید به اینکه بچه هاش رو با آرزوهایی که براشون داشت رو جا میذاره ،نمیدونم و نمیدونممممممممم و بعدش مقابل من خواهری که همه چیز من بود رو گذاشتن توی یه کاور مشکی و برای همیشه بردنش ،بی رحمها دلم نمیخواست توی سرخونه تنهاش بزارم ،اونجا سرد بود اون عادت به تنهایی نداشت هر چقدر داد زدم و التماس کردم که بزارن پیشش بمونم نذاشتن ،نذاششششششششششششتن ،بازی مسخره ایه ،اینکه آدما به دنیا بیان به هم وابسته بشن و بعد اون وقت از هم گرفته بشن ،یکی نیست ب بخدا بگه کاش تو هم یکی رو داشتی که ازت میگرفتن که "حکمت و مصلحت " این بازی احمقانه ات رو میفهمیدی به قول فاضل نظری :نه چون اهل خطا بودیم رسوا ساختی ما را / که از اول برای خاک دنیا ساختی ما را
  • دختر خرداد
گاهی وقتا بچه ها وقتی کاری میکنند که نباید انجام میدادند و یا زدن چیزی رو شکستند ،اما دلایلشون خیلی به دلنشین و حتی گاهی درست و حسابیه ،اما طنز مضحکی بود ،اینکه رهبر یک مملکت که زمان دیگه عقل کل میدوننش با 80 سال سن و با این همه سابقه در رآس بودن تشخیص نده که یه تصمیم به این نحو ممکنه چه عواقبی در پی داشته باشه ،چرا مگه شما حامی مستضعفین جهان نیستید ؟؟؟!!!! یا فقط حامی فلسطین و لبنان هستید و مردم ایران و جووناش به جهنم ؟؟؟؟!!!! بعد یه جوری صحبت میکنید انگار دور از جوونای مردم گاو و گوسفند کشته شدند که نطق میفرمایید "خب یک عده ای هم از این وسط جان باختند "اگه الان یه عمامه بسر نخود مغز کشته شده بود بهش میگفتند شهید شده و سه روز عزای عموی اعلام میشد ،یه شعاری رو پخش میکردین شماها زمان شاه ،میگفتید میکشم میکشم انکه برادرم کشت !!!! از شما عمروعاص ها میپرسم ،اینایی که دارید میکشید جوونای مردم برادرای ما نیستن ؟؟؟یا نه شما هرجا منفعت باشه میکشید بحث برادری نیست !!!! اخه احمقای فندق مغز هر کس صدای اعتراضش بلند شه سریعا میشه دست نشانده ی اسراییل و امریکا و آخه احمقای بی همه چیز چون روبند زدن که از دست شماها در امان باشن واقعا دلیل محکمیه که دست نشانده هستن ؟؟؟!!!آمریکا خیلی باشرافت تر از شماهاست ،علم چیزی رو برندارید که در قدوقواره ی این حرفا نیستید ،عدل !!!مستضعف!!!!
  • دختر خرداد

شبیه بغض نوزادی که ساعت هاست میگیرد

پنجشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۲۶ ق.ظ
خیلیامون توی دنیا بازیگرای خوبی هستیم ،اگه قرار بود جایزه ای اهدا بشه خیلیا نامزد نقش اول میشدن ،چون خوب بلدیم بیهوا و بی دلیل بخندیم که نذاریم توی هر هوایی و با دلیل اشکهامون بریزه .شبیه بغض نوزادی که ساعتهاست میگرید /پر از حرفم کسی اما زبانم را نمیفهمد (حسین منزوی) قبلنا خیلی آهنگهای فرزاد فرزین رو دوست نداشتم اما الان با بیشتر آهنگاش میشه زندگی کرد ،ای کاش ،خنده های تو ،آینده ،عاشقانه ها و حتی مانکن که البته بیشتر آهنگای فیلم مانکن خیلی دوست داشتنی :)))) ولی آرزو میکنم همیشه همه ی آدما حال دلشون خوب باشه ،من در کنج لبخد های تو جهانم را دیده ام ،بیشتر بخند جانان که جهان من دیدنی تر بشود :)
  • دختر خرداد

"نامه ای به گذشته "

يكشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۸، ۰۱:۵۹ ب.ظ
سلام عاطی جان ،نمیپرسم خوبی چون من حال اون روزا تو خوب میدونم ،میدونم که خوبی و تو هم برای حال این روزای خودمون دعا کن ، به چی فکر میکنی کوچولو ؟به اینکه دنیات عجیب و غریب و میخوای آرومش کنی ؟ ولی میدونی اینقدر قدرت نداری ،یه سری اتفاقا از مدار اراده ی کوچولوی تو خارجه ،توی دیوونه رو خیلی دوست دارم ،حالا که از دور نگاه میکنم دلم نمیخواد بهت بگم عوض شو چون تو تمام وجودت سمت این بود که خانواده تو خوشحال ببینی ،میخوام بگم با همه ی اونا بیشتر بخند ،کاش میشد پولای خورد تو جمع کنی و یه قلب بزرگتر بخری آخه با این قلب کوچیک و این حجم دلتنگی این روزا آروم نمیگیری ،من همه ی اون روزای دوست داشتنی رو توی یه صندوق نگه میدارم ،خاک نمیخورن بهت قول میدم اونا رو هر روز مرور میکنم ،فقط سعی کن اخه اینقدر قدم هاتو گنده برنداری ،یه مقدار رویایی فکر نکن ،چون خیلی وقتا رویاها تقلبین :( اینکه قدم به قدم با خودت میمونی اما نه برای خودت این خوبه ،هنوزم اینجا کسایی که دوستشون داری بیشتر از خودت برات مهمن ،با اینکه اتفاقای بزرگ باعث میشه بزنیم تصویری که از خدا توی وقتایی که کوچیک بودی رو بشکنیم اما میخواستم بگم قابش سالم موند و حالا از خدای خودمون بخاطر انتخابهایی که برات داشت ،زندگی توی اون کلیسا ،بودن و داشتن این خانواده و خواهر و برادرا ، دوستایی که کنارت بودن و موندن ،و اینکه بهت یاد داد قلبتو گم نکنی ،اینکه حتی با زانو های زخمی میتونی بدویی "ازش ممنونم " یادته با دیدن آدمایی که شبیه شعرای سهراب ساده و روان نبودن و آدما رو له میکردن چقدر عصبی میشدی ،میخواستم بهت بگم هنوزم همونجوری موندی و هنوزم عصبیت میکنن و خواستم بهت بگم این آدما همیشه توی هر زمان و هر جغرافیایی هستن ،اما توی وسعت سرزمین خودت به آدمای دوست داشتنی نگاه کن اونا آرومت میکنن مثل خانوادت مثل دوستات مثرل یاسمن و همه ی اونایی که دیوونن چون فقط دیوونه ها میتونن اینقدر یک رنگ باشن ،بر عکس یاسمن عزیز من دوست این روزای خودمون به نظر من آدم نباید بخاطر چیزایی که گم میکنه اینقدر ناراحت بشه ،اخه آدما میتونن همیشه چیزای زیادی داشته باشن که اینقدر دوست داشتنی ،اما تنها چیزایی که سعی کن گمشون تکنی آدما هستن ،آدما رو گم نکن چون خاطرات رو میتونی فقط با اونا بسازی ،و باور به اینکه حق نداری توی خستگی هات و دلتنگی اآت اینقدر بمونی که یه دختر گنده دماغ بشی ،من اینجا موندم نگران اینکه زود بزرگ شی نباش ،خیلی آروم بیا و توی روزای دوست داشتنی ت بیشتر بمون کنار آدمایی که بیشتر از هر چیزی دوستشون داری . یاسمنم عزیز دلم ممنونم از دعوت تو بخاطر این چالش اگه دیر شد و اگه به درد نخورد من و ببخشید ، و اگه هنوزم دیر نشده باشه از تمام کسایی که خوندن اما توی چالش شرکت نکردن و همین طور از جناب منزویی دعوت میکنم که ب توی این چالش شرکت کنند :)
  • دختر خرداد